سناریو کوتاه 🖤✨

با عجز به جسد معشوقش خیره بود.
معشوقه ی شیطانش!.
باور نمی‌کرد که اون مرده باشه و دیگه پیشش نباشه....
ولی شاید قبیله فرشتگان برای اینخ اونو کشته بود که با یه فرشته از دنیای اونا بود و از همه بدتر رابطه ی دوستی نداشتن رابطه ی عاطفی داشتند!
عشق اونا ممنوعه بود و این هر دوشون رو عذاب می‌داد هر دوشون میدونستن دیر یا زود باید از هم جدا بشن ولی ترجیح میدادن به افکار منفی فکر نکنن و توی عشق هم غرق بشن...
ولی با این کاری که قبیلش کرده بود به غیر از یک قتل اعلام یه جنگ برای قبیله شیطان بود!
عشقش اون از اون قبیله بود و از همه بدتر اون پسر پادشاه اونجا بود و احتمالا پدرش آروم به زندگیش ادامه نمیداد و انتقام خون پسرش رو می‌گرفت!
و این به جای اینکه برای اون ناراحتی و استرس بیاره بهش لذت میداد اسید وقتش بود قبیله فرشته بفهمه همه چیز دست اون نیست.
و اون هم با اینکه کاری از دستش بر نمیومد به اون قبیله کمک میکرد و انتقام عشقش رو می‌گرفت!


گایز امشب هر درخواستی دارید توی ناشناسم بگید قبول میکنم^-^🖤🖤🖤

#Kim_ miha
دیدگاه ها (۶)

سناریو کوتاه 🖤✨

فیکشن د‍ل‍ب‍ا‍خ‍ت‍ه پارت ۱

سناریو کوتاه 🖤✨

سناریو کوتاه 🖤✨

سلام بچه ها من هر چیزی که قبلا فعالیت کردم رو از توی گوگل می...

black flower(p,283)

مین سو:مین سو یه پسر ۲۱ سالس که باباش بزرگترین و ثروتمندترین...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط